شاعر : رضاباقریان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسدس
نـگــاهکـن جَـلـواتِ کـتـاب نـاطـق را به کوه طـوربـبـین سجـدۀ شـقـایق را
امـام پــنـجـم شـیـعـه پـدرشـد وحـالا گرفـته دربغـل خویش امام صادق را
ز گوشۀ لبش،از خندهاش عسل ریزد
بهجای نقل،خدا برسرش زُهَل ریزد
مدیـنه بود وشبی مثـل مـاه، نـورانـی شبیکه گشت زمانغرقِ نورافشانی
شبیکه حضرت باقرلبش شکوفا شد نداشت مثل همان شب مدیـنه دورانی
خـبررسیـد مـلائک به شـورآمـدهانـد
زعرش رویزمین سمت نورآمدهاند
مدیـنـه شـاهـد مـولـود بینـظـیـرشـده عروس حضرت زهرا به اواسیرشده
به کف گـرفـته عـلـوم تـمـام عـالـم را مـریـد جـاذبـههـایـش ابـا بـصیـر شده
کـرامت وحسـناتـش شبـیه حـیـدر شد
بلاغتِ نفـسـش هـم،زُراره پـرور شد
تـولـدش خـبـر ازنـورگـسـتـری دارد شــرافـت قــدمـش ذره پــروری دارد
ملائکه همه درعرش یک صدا گفتند عروس حضرت زهراچه گوهری دارد چه گوهری،که ربوده است قلب عاشقرا به صولتش زده حق مُهرومومِ حاذق را
کرشـمههاینگـاهـشبهشت میسازد بـرای دلشـدهها، سرنـوشت میسازد
خودش حـرم که ندارد،ولی دل ما را شبیه صحن وسرا خشت خشت میسازد
شمـیم عـطرتنـش بوی یـاس را دارد
تــمــام زنــدگـیـش بــوی ربــنــادارد
به یمن مقدم صادق،خزان تمام شد و رسیده موسم شادی و،غم حرام شد و
رسیدهاند همه بهـر تهـنـیت ازعـرش مسیـرخـانهاش امـروزازدحـام شد و
همینکه بوسه زپایش فرشته میچـیند
تـرانـه روی لـب جـبـرئیـل مـیشیـنـد
رسید وجامعه را شیعه کرد وانسان کرد مـطیعِ امرخـدا را شبـیهِ سـلـمان کرد
لطافت از نفحـاتش چکـید و،عـالم را به خلصت نبوی یک شبِ مسلمان کرد
رسید وداد خـدا دست اوشـفـاعت را
نـوشتهانـد به خـاک رهـش هـدایت را
نوشتهاند به وصفش شفاعتش حتمیاست گداکه داشته باشد کرامتش حتمی است
به ماکه شیعۀ اثـنی عشر شدیم،حتماً به حشرومحشر کبری عنایتش حتمی است
مـسیـر خـانهاش ازآسـمان گـذر دارد
بدیهیاستکه ازعرش هم خبردارد